معنی پو بمن - جستجوی لغت در جدول جو
پو بمن
بهمن آمدن
ادامه...
بهمن آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پوپشمن
(پوپَ مَ)
به لغت زند و پازند، خودی را گویند از آهن که روز جنگ بر سر گذارند. (برهان)
ادامه...
به لغت زند و پازند، خودی را گویند از آهن که روز جنگ بر سر گذارند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویر ذو بطن
ذو بطن
شکمبار
ادامه...
شکمبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بو بین
بو بین
قرقره، ماسوره
ادامه...
قرقره، ماسوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر دو بین
دو بین
آنکه یک چیز را دو تا بیند احول، دو رو منافق
ادامه...
آنکه یک چیز را دو تا بیند احول، دو رو منافق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر مو بمو
مو بمو
در کمال دقت دقیقا: (دستورهای شما را مو بمو عمل کرد)
ادامه...
در کمال دقت دقیقا: (دستورهای شما را مو بمو عمل کرد)
فرهنگ لغت هوشیار
پر زمن
مدت زمان زیاد، دیرهنگام، خیلی وقت ها
ادامه...
مدت زمان زیاد، دیرهنگام، خیلی وقت ها
فرهنگ گویش مازندرانی
پور بزن
ذخیره کن زمین را حفر کن
ادامه...
ذخیره کن زمین را حفر کن
فرهنگ گویش مازندرانی
دو بزن
برو گم شو، گم شو، خسته شدن
ادامه...
برو گم شو، گم شو، خسته شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
نو چمن
روستایی از دهستان روشن آباد گرگان
ادامه...
روستایی از دهستان روشن آباد گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی
پا بن
گرفتار اسیر، دلباخته
ادامه...
گرفتار اسیر، دلباخته
فرهنگ گویش مازندرانی
په بن
په بن، کلون در، کمک، مدد
ادامه...
په بن، کلون در، کمک، مدد
فرهنگ گویش مازندرانی
تو بن
تار عنکبوت، آخوندک، حشره ای از راسته ی راست بالان
ادامه...
تار عنکبوت، آخوندک، حشره ای از راسته ی راست بالان
فرهنگ گویش مازندرانی